ارسنجان، شهر رازآموز
    ارسنجان زادگاه خاطرات ازلی تمام کسانی است که ازین خاک بر¬آمده¬اند. از گوشه کنار این شهرستان نقش خاطره هست. باستان شناسی این شهرما رابه عصرپارینه سنگی و نوسنگی می¬رساند وتاریخ هخامنشیان و ساسانیان و...را یادآوری می¬کند تصویر نیاکانی که درعصر به حالت چمباتمه در خاک آرمیده اند تنها یادآوری کننده ی این حس است که تنها در این خاک می¬توان آرمید. 
گاهی مناظر طبیعی آن تصویر تصورساز ذهن خیال¬پرداز انسان ابتدایی در عصر اسطوره ها می¬شود.  گویند این کوه برآورده¬ی حاجت است. کوه ها از گذشته های دور  همیشه ملجأ آرامش و پیوندگاه زمین با آسمان بوده اند. 
(اسطوره¬های کوه) طاق پیر باصفا به آیین و با آیین واقعا باصفاست. چشم انداز یک شهر است که به دروازه¬ی دانش اندوزی دانشگاه  پل می زند. هر که به آن جا رسد به سبزی و پهناوری مزرعه های سبز و باغ های بدون حصار خواهد رسید. انگار آن جا نماد طاق ظفری است برای حس نیک آیینی... چه به سوی آگاهی و دانش و دانشگاه باشد  چه از مسیر باغ های زمردین و مزرعه¬ها به سیاحت رسد. اصلا آن جا یک گذرگاه است. مکانی است برای تخلیه ی خاطر باورمندانش...کوه کوتاه قامتی است اما معنای آن تا اندیشه های دیرین نسل ها گسترش یافته و همچنان سریلند است.
       راه که ادامه یابد به جایگاه «مروارید سبز ارسنجان» می رسیم که در تصویری نمادین  نشان¬دهنده¬ی سخت کوشی و استواری و پایداری مردم است؛ درختی که از میان تخته سنگ بر آمده -در بیش تر نماواهای انگیزشی به عنوان نماد ارسنجان شناخته می شود -بی شک یک اسطوره ی پایدار است. 
به کلمه بندی شاعرانه تصویر مروارید سبز ارسنجان تماد ریشه در خاک داشتن و تسلیم ناپذیری  این مردم  و اصالت های ماندگار مرم این شهرستان است و طاق پیرباصفا که جامانده از باورهای کهن است  نمایش اتصال به آسمان داشتن و تداوم الوهیت این مردم است.  مسجد جامع و مدرسه علمیه ی سعدیه که در قلب شهر قرار دارند جامع و دربردارنده ی حس معنوی و پایداری یک باور ژرف و و شگرف از تاریخ رخدادهای بی رخنه ی این شهرند. 

ویژگی های شخصیتی و خلق و خوی مردم ارسنجان  
به نظر می رسد مجموعه باورها عادت ها خیال¬ها و رویاهای مشترک گروهی مردم را به شکل یک پیکره ی منجسم در می¬آورد. ازین رو شگفت نیست که با سپری شدن سال ها شخصیت افراد آن گروه همانند شده و گفتگو و رفتار تقریبا یکسانی دارند. شاید بتوان اصطلاح جغرافیای اندیشه را برای آن در نظر گرفت. در تجربه های مردم شناسی خویش نیز به این دریافت رسیده ام که محیط فکری پیوند دهنده ی تمام افراد است.
    ادبیات  مردمی اهالی این شهر برای خودشان کاملا مفهومی و آشناست در حالی که برای درک و فهم آن  در دیگر فرهنگ ها تا حدی زبان ترجمه و تحلیل نیاز دارد. ارسنجانی ها در همه جا همچنان اهل ارسنجان اند. (حتی اگر در جغرافیای متفاوت  زندگی کنند) چه در رک گویی و شفافیت گفتار چه کاربرد آرایه های ادبی چه مناسبت احترام آمیز داشته باشد چه نکوهش کننده...طنز از بنیادی ترین و کاربردی ترین ابزار گفتاری احساس های این مردم است که هم به مخالفت هم به موافقت...شفاف و آشکار سر بازجست مساله به هم می رسند و در عین احتیاط بی پروا در تعارف¬های کاملا دوستانه به مخالفت همدیگر می پردازند. 
      عرف مهم ترین مرز تعیین کننده¬ی گفتاری و رفتاری مردم ارسنجان است و به رعایت آن سخت به خود سخت می گیرند. در ذات و سرشت جسور و اندکی سرکش اند و به شجاعت و سربلندی زندگی خود را اداره می کنند. این مردم معمولا خوشامدگویی کسی نیستند که از او خشم دارند یا خوششان نمی آید.، اما با رعایت موازین اخلاقی زیرکانه از چشم انداز عرف بیرون خزیده و همراه با لبخند اعتراض قلبی خود را ابراز می کنند. جالب آن است که برای هر مخاطبی  یک سبک ویژه رفتاری دارند. 
درست مانند کارگردانی عباس کیارستمی در القای لحن اعتراض عاشقانه در هنر بازیگری.. تلخ و شیرینی که در طتز گفتاری مردم ارسنجان است فقط به درک متقابل همان اهالی می رسد و بس! عباس کیارستمی به ژیولیت بینوش برای اجرای یک سکانس می‌گه:« این سکانس رو با عصبانیت نگو، با گله و دلخوری بگو. باید یک عزیزم بگی، بغضت رو فرو بدی، و همه چیز رو شروع کنی.» ژیولیت با خنده می‌گه: «این تلخ و شیرین بین ایرانیاست، من فرقشون رو نمی‌فهمم. چه گله‌ایه که عصبانیت توش نیست؟» و کیارستمی جواب می‌ده:در گله، عشق و علاقه و میل به آشتی هست؛ اما در عصبانیت میل به متارکه وجود داره. 
      رعایت این نکته های ظریف برای احساس مردم ارسنجان کاملا درست است. جالب تر آن که مخاطب ها نیز همان فرکانس را دریافت می کنند و به اندازه¬ی احساس صاحب گفتار رنجیده خاطر شده یا حتی دچار رنجش نشده به عنوان هشداری در نظر گرفته به آگاهی می رسند.
یک نفر بیگانه حین تماشای رفتار یا شنیدن گفتار دو ارسنجانی بی تردید فقط بیست درصد حقیقت ماجرا را درک خواهد کرد و متوجه لابه های زیرین و پنهان گفتار نخواهد شد. متاسفانه گاهی همین نکته موجب کج فهمی و داوری نادرست خواهد بود.
مردم این شهر اهل تجربه و قصه و ضرب المثل و تمثیل و حکایتند. در ژرف ساخت گفتارشان تعمقی ابدی بر فلسفه¬ی زیستن می¬توان یافت.گفتگوهای دوستانه هیچ وقت خالی از شعر و حکایت  پیش نمی رود. چه به خاطره گویی باشد چه انتقال تجربه... در مجلس بزرگان حکایت و تمثیل هایی از جنس آموزه های مولوی در مثنوی مطرح می شود. به همان سبک میان لایه های گفتار معمولی ضرب المثل و قصه و حکایت قرار می گیرد. گاهی سخنان بزرگان درگذشته نیز نقل مجلس می، شود و به یادش به خیر و ترغیب مخاطبان به ذکر فاتحه از فرد درگذشته خاطر گویی ها دارند.

آداب معاشرت
      مردم ارسنجان در رعایت آداب معاشرت بسیار سختگیر و حساسند در گفتگو ها معمولا ادب را رعایت می کنند و با فعل دوم شخص جمع با مخاطب سخن می گویند. این نکته درباره ی سادات بیش تر از افراد معمولی رعایت می شود. مرم ارسنجان بنابر آموزه های مذهبی و تجربه¬های انتقال یافته از گذشته های دور برای سادات ارزش ویژه ای قایلند. در تمام مجالس بسیار مهم و رسمی به عنوان بزرگان مجلس از آن ها دعوت می شود. منزلت افراد بیش تر به شرافت و گذشته ی پرافتخار افراد در نظر گرفته می شود . همچنین برای دانش آموختگان و هنرمندان نیز احترام قایلند. رتبه ی این افراد بعد از سلسله مقام های مذهبی است؛ مقام دانش آموخته های مذهبی والاتر است. این احترام برای فرزندان و نوه¬ها و نتیجه¬ها و....ذخیره مانده و همچنان در برابر آن ها کرنش نشان می دهند. (البته این نغزبینی در نسل جدید رواج ندارد.)   
       هیچ مجلسی بدون در نظر گرفتن جای نشست بزرگان تعریف نمی شود. در همه ی مهمانی ها و مراسم بزرگتر ها بالای مجلس می نشینند و جوان¬ترها تزدیک در وردی... حتی برای چینش خوراکی ها در سفره اصول پذیرایی به باریک اندیشی و ظرافت تعریف شده اند. هرگز  بزرگان در سه گوشه  سفره قرار نمی گیرند حتی اگر به اجبار چنین ماجرایی رخ دهد یک ظرف غذای مستقل می آورند که دو نفر از یک ظرف غذا استفاده نکنند. نکند سهم خوراک آن ها کم شود. البته این سخاوت اندیشی درباره ی همه ی مهمان ها دور سفره رعایت می، شود. میزبان مدام حد و حجم غذاهای صرف شده در سفره را باز بینی می کند. هرچند به حجم غذا در مراسم اهمیت داده می شود کیفیت غذا  از آن هم مهم تر است. ازین رو می کوشند از بهترین مواد برای تهیه ی غذا استفاده کنند.
     راستش در عادت فرهنگی این افراد این است که می کوشند خوشی را میان خویشاوندان و آشنایان تقسیم کنند. حتی اگر کسی موفق نشود در مجلس دوستانه شرکت کند با مهربانی همچنان ارادت خود را نشان می دهند که جای شما سبز بود! در حالی که در عادت رفتاری بعضی از مناطق استان فارس شنیده ام که به اعتراض از همراه نشدن افراد حتی در حالت کاملا صمیمانه می گویند تا دلتان بسوزد و...!

فرهنگ و آداب و رسوم
فرهنگ مجموعه‌ای از باورها، رفتارها، آداب، هنر، قانون ها، دانش و توانمندی‌هایی است که یک گروه اجتماعی از طریق نسل‌ها انتقال می‌دهد. فرهنگ شامل زبان، دین، هنر، سنت‌ها، ارزش‌ها و روش‌های زندگی است که تعریف کنده ی هویت جمعی و سبک زندگی اعضای آن جامعه  است. این مجموعه عوامل باعث تفاوت جامعه ها و قومیت‌ها از یکدیگر می‌شود و نقش مهمی در ارتباط ها و احساس های انسانی دارد. فرهنگ هم ثابت است و هم پویا، زیرا با تغییر زمان و شرایط اجتماعی، دستخوش دگرگونی  می‌شود.
   مهم‌ترین وجهه فرهنگی ارسنجان گوناگونی مراسم فرهنگی و تاریخی آن است. این شهر با تاریخچه‌ای غنی، محل زندگی اقوام مختلفی بوده که باعث شده فرهنگ‌ها، آداب و رسوم متنوعی در آن شکل بگیرد.
  آداب و رسوم در نگرش مردم این شهرستان اهمیت ویژه ای دارد. علی رغم پراکندگی در این موضوع یکسانند.
مراسم عروسی
مراسم عروسی در سه مرحله ی بله برون عقدکنان و جشن عروسی انجام می شود. پیش از اجرای این مراسم وعده گیری انجام می شد به این صورت که دوتن از بانوان  که از دیگر افراد قوم محترم تر بودند انتخاب می شدند و برای دعوت به منزل خویشاوندان می رفتند و با کوله بار هدیه های دریافت شده به منزل بازمی گشتند  چون رسم بر این بود خانواده ای که به جشن دعوت شده اشتیاق خود را به شنیدن این خبر مبارک نمایش دهد. 
در دوره های جدیدتر کارت های چاپ شده جایگزین این مراسم دعوت شدند. 
مشورت خواستن از خویشاوندان نزدیک به ویزه بزرگان خاندان از اساسی ترین رفتارهای فرهنگی برای تصمیم گیری در ازدواج است.
پیش از آن که پدر و مادر داماد برای خواستگاری دختر مورد نظر بروند موضوع را در میان می گذارند و صلاح و مصلحت جویی می¬کنند. البته موضوع ازدواج ابتدا به صورت راز است اما به تدریج در لایه های مختلف  رابطه افشا می شود خانواده دختر نیز  رفتار تقریبا مشابهی دارند اما اگر خواستگاری به گستاخی خواستار دختر خانواده¬ای شده باشد که از نظر فرهنگ طبقاتی پاین تر از شان آن خانواده دختر باشد آن راز سربه مهرمانده و هرگز افشا نمی¬شود.
در مراسم بله بران مهریه ی عروس مشخص می شود که اغلب به تصمیم گیری بزرگان هر دو قوم انجام می شود . پدر داماد متعهد می شود بخشی از دارایی خود را که اغلب ملک یا باغ یا زمین کشاورزی است به عنوان مهریه ی تازه عروس در سند ازدواج (قباله) ثبت کند. (چون این بخش نمایش قدرت و زورآزمایی هر دو طرف در کرسی نشاندن خواسته و تن دادن به آن است گاهی دعوایی از نوع دعوای خانوادگی شاهنامه رخ می دهد) 
در تمام مراحل جشن تمام وابستگان نزدیک در اجرای هرچه بهتر آن تلاش می کنند و در تقسیم وظیفه هرکسی متعهد به ایفای نقش می شود. ازین رو گاهی در زمان آمادگی پیش از جشن عروسی  ممکن است یک هفته تا ده روز میهمانی برگزار شود. تمام اعضای درجه یک خانواده درگیر تدارک خرید پاکسازی منزل و آماده سازی مواد لازم خوردنی¬های عروسی اند. در گذشته های دور نان پختن به شیوه¬ی سنتی نشانه¬ی خوش یمنی به عنوان بخشی از مراسم به شمار می آمد.. تمام زنان فامیل مشغول پاک کردن برنج حبوبات قند شکستن و شستشوی میوه و سبزی می شدند. همه ی این مراسم به صورت جداگانه در خانواده داماد و عروس اجرا می شد.
یکی از بخش های جالب این مراسم هدیه های داماد به عروس بود که در سینی های بسیار بزرگ(مجمعه) به خانه ی عروس فرستاده می شد که در اصطلاح سنتی گشته گفته می شد. این هدیه ها شامل خشکبار ( پسته و تخمه و آجیل) و نبات و انواع میوه های فصل و.... بود.
بعد از عقد خانواده داماد  عروس  را دعوت می کردند. معمولا رسم بر این بود که در اولین مهمانی عروس تنها نباشد معمولا خواهر کوچک تر یا خواهرزاده یا برادرزاده همراهش می رفت. رسم بر این بود که مادر داماد هم به عروس هم به همراهش قطعه ای طلا هدیه می داد. 
تا پیش از عروسی هر هفته  مهمانی عروس برقرار بود  و با احترام از او دعوت می شد. که به منزل داماد برود. 
اختلاف زوج ها در این زمان با دعوت نکردن مادر داماد و  سرباز زدن  عروس از مهمانی  آشکار می شد. 
معمولا  هرگونه اختلاف دراین دوره با پادرمیانی بزرگان ریش سفید دو فامیل حل و فصل می شد. 
از دیگر رسوم جشن  فرستادن کیسه های بزرگ قند به عنوان شیربها بود. از زمانی که عقد رسمی اجرا می، شود دختر و پسر نامزد تعریف شده و در تمام دیدارها و مهمانی های داماد در خانه عروس معمولا هدیه هایی که شامل انواع میوه هاست برای خانواده عروس برده می شود.
بخشی از مراسم مربوط به خوشامدگویی عروس برای روزی است که عروس به خانه داماد می رود که در اصطلاح محلی پاگشاشدن در خانه ی بخت تعریف می شود گوسفند فربه ای به خانه عروس فرستاده می شد که بسته به میزان عشق ورزی داماد به عروس و اهمیت اجتماعی گردنبند طلا بر گردن گوسفند آویخته می شد  معمولا قوچ از نظر سمبلیک جایگاه ویژه تری داشت.
از دیگر رسوم این جشن آن است که تمام فامیل برای، شستن و بسته بندی جهیزیه ی عروس به خانه ی عروس می روند.  عصر همان روز خانواده داماد و تمام وابستگان دعوت شده برای جشن  برای انتقال جهیزیه عروس  به خانه ی عروس می روند. در تمام این مراحل ولسونک های محلی که اغلب شکل حماسی هم می یابد خوانده می، شود. برای، شادی افزایی جشن دو قوم رو در رو می کوشند با صدای رساتر در خوانش ولسونک و ترانه ی محلی شرکت کنند. هرچه صدابالاتر باشد یعنی  در جایگاه قدزت بیش تری قرار گرفته اند.
گاهی لابلای همین مراسم خانواده عروس در حالت  احساس جدا شدن  و فراق تلاش می کنند چهره ی غمگینی به خود گیرند و خوشحالی در آن شرایط را خوب نمی دانند اما دیگر افراد فامیل مجوز رویارویی با قوم داماد را به شدت شادی بیش تر دارند.
تمام این مراسم داریه، ساز پایداری است که معمولا همان که ضرب گرفته می¬خواند یا در اتحاد دونفره ارکستر دمساز با شعرخوانی اجرا می شود.
خانواده ی عروس برای دیدن و تماشای جهیزیه  دعوت می شوتد. معمولا همراه با اظهارنظر و راهنمایی آن ها به هدف هرچه آبرومندانه تر برگزارشدن  جهیزبرون  است.  گاهی از حد دلسوزی فراتر رفته به دخالت... می انجامد.

مراسم سوگواری
 مراسم عزاداری در ارسنجان به نوعی نشان‌دهنده ترکیب فرهنگ‌های مختلف و احترام به سنت‌ها هستند. این ویژگی‌ها به غنای فرهنگی ارسنجان می‌افزاید و آن را به مکانی جذاب برای پژوهش و شناخت فرهنگ‌های ایرانی تبدیل می‌کند.  سوگواری و مراسم تسلیت از جشن عروسی مهم تر است. در جشن تنها افراد دعوت شده شرکت می کنند اما در مراسم سوگ  تقریبا همه ی مردم شرکت می کنند. شرکت در مراسم ترحیم برای جوانان و نوجوانان ضروری نبوده اما بزرگ های هر فامیل خود را موظف می دانند در مجلس ها شرکت کنند. رعایت این رفتار برای زنان شدیدتر است و مردها فقط در مراسمی که در مسجد برگزار می¬شود شرکت می کنند و جز نزدیکان خانواده عزادار به منزل نمی روند. این رسم به نوعی برای فرد سوگوار حالت درمان عاطفی دارد. رفتن به منزل خانواده  عزادار در اصطلاح محلي پرسه تعریف می، شود. بعصی به رسم همدردی خواهرانه تا یک هفته شاید روزهای بیش از یک هفته به منزل شخص عزادار می روند.  شخص عزادار هربار به لحن سوزناک با برشمردن خوبی های فرد فوت شده  هم کم کم به مرحله ی پذیرش، سوگ می رسد هم در حین تعریف و توصیف او حس افتخار از خوب زیستن او موجب کاهش رنج ماجرا می شود. گاهی به عنوان نتیجه گیری زندگی فرد ازدست رفته حتی به  شکرگزاری از این که انسان خوب و شریفی بوده  اندوه مرگ به جایگزینی افتخار از سربلند زیستن او پایان می یابد. ( بخش هایی از چهار مرحله ی سوگ انجام می شود)
مردم ارسنجان نه تنها در مراسم سوگواری با یکدیگر همدردی دارند بلکه در تمام موارد پیشامدها و حادثه ها و بیماری¬ها می¬کوشند غمگسار هم باشند و به سر زدن و پرسش‌گری ماجرا و عیادت از بیمار ضمن ابراز همدردی قصد دارند سهمی از برطرف شدن مشکل یا کاهش دادن درد را بر عهده گیرند. حتی گاهی پرستاری و مراقبت از بیمار تا بیمارستان ادامه دارد و افراد به شکل کاملا اختیاری آماده ی کمک به همراهان بیمار می شوند. البته مشابه این رسم  در کردستان نیز اجرا می شود.
نذری دادن از مهم ترین وجهه های رفتار آیینی و مذهبی  مردم ارسنجان است.
معمولا به باور برآورده شدن حاجت یا پیش درآمد محقق شدن خواسته گوسفند قزبانی به تکه های تقریبا مساوی تقسیم شده و میان خویشاوندان دور و نزدیک پخش می شود.
این رسم به باور میرچاالیاده از آیین های پرتکرار در سراسر جهان است. در ایران می توان آن را به عادت  پیشدادیان در شاهنامه اشاره کرد که برای خشنودی آناهیتا( رب النوع آب ها)  قربانی می کردند. اما بخشی از مراسم  پخش کردن گوشت یا میوه های گوناگون به مردم در یادکرد از دست رفتگان به مراسم نیاکان پرستی در عصر اسطوره ها باز می گردد. این موضوع در هدیه های آخر هفته که سر قبر فرد درگذشته پخش می شود  نمود بیش تری دارد

پژوهش و نگارش متن: رضوان رحیمی، دانش آموخته¬ی دکترای تخصصی اسطوره شناسی از دانشگاه شیراز